۱۳۹۱ مرداد ۱۸, چهارشنبه

48

رفته بودم به آقاعه می‌گفتم میخ ِ دوپا دارین؟
سرش رو انداخته بود پایین هار هار می‌خندید. ‏
هی می‌گم چشه این؟
بعد دیدم با دستم دارم رو میزش را می‌رم.‏
خواهر و مادر ِ بادی‌لنگوعج، سلام.‏

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
آپم
....
پس از سال ها به وبلاگ نويسى برگشتم و دوباره تازه كارم، اگه ميشه با تبادل لينك (به اسم "يك ورق نويس") حمايتم كنيد، بهم خبر بديد
1paper.blogfa.com

ناشناس گفت...

چرا این وبلاگت و سوراخی امکان شیر کردن پستات تو فیس بوک و نداره؟ دوس داشتم که داشت .