تمام این پستای اخیر رو با پوست و خون و استخونم درک کردم. چون آقای زیپ توی اوین بود. و حالا وقتی آزاد شده، تو این پست رو گذاشتی... حس عجیبی دارم به این پستات. انگار که یکی نشسته جریان من و آقای زیپ رو نقاشی کشیده...
اون پستت رو توی گودر خوندم. خیلی نشست به دلم. من هیچ تجربه نزدیکی از اوین ندارم. همش همین چیزایی بوده از اینور اونور شنیدم. خوشحالم که خیلی بیراه نبوده
۴ نظر:
تمام این پستای اخیر رو با پوست و خون و استخونم درک کردم. چون آقای زیپ توی اوین بود. و حالا وقتی آزاد شده، تو این پست رو گذاشتی...
حس عجیبی دارم به این پستات. انگار که یکی نشسته جریان من و آقای زیپ رو نقاشی کشیده...
اون پستت رو توی گودر خوندم. خیلی نشست به دلم. من هیچ تجربه نزدیکی از اوین ندارم. همش همین چیزایی بوده از اینور اونور شنیدم. خوشحالم که خیلی بیراه نبوده
این پستا توی روزای سخت با من همدردی میکردن... مرسی افرا. کارات بینظیرن
:)
ارسال یک نظر