اون گلابی
۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه
15
این منم تو استخر ِ دانشگا.
قهر نیسّم به قرآن. اگه میدیدمتون خب میشناختمتون...
۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه
14
مثلن میز گرفتم که پشتش بشینم آرتروز گردن نگیرم...
۱۳۸۹ بهمن ۵, سهشنبه
13
۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه
12
۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه
11
۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه
10
من توی یه وَن میمیرم. خودم میدونم. آخرین تصویر زندگیم هم اینه که راننده ترمز میکنه و این با سرعت میاد تو صورتم...
۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه
9
امروز نیشستم کلّی آه و ناله کردم که چقد کار دارم و چقد سخته و چقد هوا سرده اصن و نمیشه از خونه درآی و اینا. شَنگ هم که کلن گوش نمیده آدم چیچی داره میگه، گف بیا بریم خونه ما فیلم ببینیم.
هنو جملهش تموم نشده بود من این شکلی دم ِ در بودم.
۱۳۸۹ دی ۲۳, پنجشنبه
8
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)