اون گلابی
۱۳۹۱ مرداد ۱۸, چهارشنبه
48
رفته بودم به آقاعه میگفتم میخ ِ دوپا دارین؟
سرش رو انداخته بود پایین هار هار میخندید.
هی میگم چشه این؟
بعد دیدم با دستم دارم رو میزش را میرم.
خواهر و مادر ِ بادیلنگوعج، سلام.
پستهای جدیدتر
پستهای قدیمیتر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
پستها (Atom)